ژاک لکان (به فرانسوی : Jacques Lacan ) ۱۳ آوریل ۱۹۰۱ – ۹ سپتامبر ۱۹۸۱، پزشک، فیلسوف و روانکاو برجسته فرانسوی بود که به خاطر ایده "بازگشت به فروید" و رسالهای که در آن ناخودآگاه را به صورت یک زبان ساختاربندی کرده معروف شد. لکان از تاثیرگذاران بر فلسفه در فرانسه بوده است. به جز زیگموند فروید، او از زبانشناسی ساختارگرای فردیناند دو سوسور و قومشناسی ساختاری کلود لوی-استروس نیز تأثیر پذیرفت.
ژاک ماری امیل لکان در آوریل ۱۹۰۱ در پاریس به دنیا آمد. او فرزند ارشد امیلی و آلفرد لکان از سه فرزندشان بود. مادرش از خانوادهای متمول بود که به تجارت سرکه اشتغال داشت و پدرش نیز نمایندگی فروش آن را به عهده داشت. او یک فروشندهٔ موفق صابون و روغن بود و مادرش کاتولیکی معتقد. در ۱۹۲۹ برادر جوانترش به صومعه پیوست. در همین سال لکان به کمک یکی از عمههایش که دریافته بود او بسیار با استعداد است به کالج یسوعی استانیسلاس راه یافت. اوایل دهه ۱۹۲۰ لکان به انجمن سیاسی فرانسیس که انجمنی راستگرا بود، علاقهمند شده بود و در جلسات آنها حضور مییافت و حتی با موسس آن نیز دیدار کرده بود. او در اواسط دهه ۱۹۲۰ از مذهب ناراضی شد و حتی بر سر آن با خانوادهٔ خود مشاجراتی نیز داشت. در ۱۹۲۰ به علت لاغری بیش از حد از خدمت سربازی معاف شد و بیدرنگ وارد دانشکدهٔ پزشکی شد و در ۱۹۲۶ در بیمارستان سنت-آن روی روانپزشکی متمرکز شد. در همین زمان او به شکلی تخصصی مطالعهٔ فلسفه را پیش گرفت و به خصوص به فیلسوفانی چون کارل یاسپرس و مارتین هایدگر علاقهمند شد و هم زمان در سمینارهای هگلشناسی الکساندر کوژه نیز شرکت میجست. لکان در این دهه و تا سال ۱۹۳۸ گاهی روانکاوی را نیز با رودولف لوونشتین پیگیری میکرد.
ژاک، نوجوانی به همراه خواهر و برادرش
دهه ۱۹۳۰
در ۱۹۳۱ لکان یک روانپزشک با مجوز قانونی بود و در ۱۹۳۲ مدرک دکترا با ارائهٔ تز «جنون پارانوییک در ارتباط با شخصیت پارانوییک» به وی اعطا شد. با اینکه این تز فراتر از محافل روانکاوی، به خصوص توسط هنرمندان سورئالیست تحسین شده بود، روانکاوان عمدتا آنرا نادیده گرفتند. با این وجود او در ۱۹۳۴ نامزد ریاست جامعهٔ روانکاوی پاریس شد. در ژانویهٔ همان سال با ماری-لوییس بلوندین ازدواج کرد و صاحب دختری به نام کاترین شد. فرزند دوم آنها، پسری به نام تیبوت بود که در آگوست ۱۹۳۹ متولد شد. در ۱۹۳۶ لکان اولین گزارش تحلیلی خود را دربارهٔ مرحلهٔ آیینهای با عنوان «مرحلهٔ آیینهای به عنوان عامل تشکل من نفسانی» در کنگرهٔ بینالمللی انجمن روانکاوی در مارینباد عرضه کرد. رئیس کنگره، ارنست جونز، با ندادن وقت اضافه به لکان برای اتمام سخنرانیاش، عملا باعث قطع شدن صحبت وی شد و اجازه نداد گزارش لکان به پایان برسد. پس از این بیاحترامی، لکان کنگره را به قصد دیدن بازیهای المپیک برلین ترک گفت. متاسفانه هیچ نسخهای از متن سخنرای اصلی وی برجا نمانده است. لکان از روشنفکران فعال دورهٔ پس از جنگ (جنگ جهانی اول) به شمار میرفت؛ او با آندره برتون، ژرژ باتای، سالوادور دالی و پابلو پیکاسو معاشرت مداوم داشت. او به جنبش روح که توسط ماریس چویسی پایهگذاری شده بود علاقهمند شد و آنرا در مجلهٔ سورئالیستی مینوتار منتشر کرد و به اولین خوانش عمومی از افسانهٔ اولیس اقدام نمود. علاقهٔ او به سورئالیسم نسبت به علاقهٔ او به روانکاوی، امری پیشینی است. با این همه، لکان هیچگاه موافقت و همراهی خود را با سورئالیسم ترک نگفت. این نگاه و دیدگاهی نئو-رمانتیک از جنون است به مثابهٔ یک زیبایی تکاندهنده. این جشن تجلیل از شهود است و خصومت با دانشمندی است که طبیعت را با واکاوی آن، به قتل میرساند.
دهه ۱۹۴۰
در ۱۹۴۰ جامعهٔ روانکاوی پاریس (spp) به واسطهٔ اشغال فرانسه توسط نیروهای نازی آلمان منحل شد و لکان متعاقبا به خدمت در ارتش فرانسه در بیمارستان نظامی وال-دی-گریس (به فرانسوی: Val-de-Grâce) فراخوانده شد؛ جایی که او تمام طول جنگ را در آنجا گذراند. سومین فرزندش سیبیل در ۱۹۴۰ متولد شد. در همین سال لکان از سیلویا باتای (همسر رنجور دوستش ژرژ باتای) صاحب فرزندی به نام جودیت شد (که نام باتای را برای خود نگه داشت). گفتههای ضد و نقیضی در مورد زندگی عاشقانهٔ او و سیلویا باتای، در جنوب فرانسه و در خلال جنگ جهانی دوم وجود دارد. مدارک رسمی تنها نشان میدهند که ماری-لوییس (همسر لاکان) پس از تولد جودیت تقاضای طلاق کرده است و لاکان در ۱۹۵۳ با سیلویا باتای ازدواج کرده است. در طول جنگ spp جلسات خود را برگزار میکرد و لکان، که برای سفری تحقیقاتی عازم لندن شده بود، با ویلفرد بوین و جان ریکمن از روانکاوان انگلیسی دیدار کرد. او تحت تاثیر کار روانکاوی بوین با گروهها قرار گرفت و این تاثیر در آینده، به تاکید او بر مطالعهٔ گروهها به مثابهٔ یک ساختار را که کار تئوریک او در روانکاوی را به پیش راند، کمک شایانی کرد. لکان در ۱۹۴۹ نسخهٔ جدیدی از «مرحله آیینهای» را به شانزدهمین کنگرهٔ IPA در زوریخ ارائه کرد.
1941 - لکان با سیلویا ماکلس ازدواج کرده و حاصل آن یک دختر است
1944 - این عکس پس از خلق اثر "El deseo pillado por la cola" پیکاسو گرفته شده است. به ترتیب ایستاده از چپ به راست : ژاک لکان، سیسیل الوارد، پیر لیوردی، لویس لیریس، پابلو پیکاسو، زانی دو کمپان، والنتین هوگو،سیمون دو بوار، براسای
نشسته از چپ به راست : ژان پل ساتر، آلبر کامو، مایکل لیریس، ژان اوبیر
دهه ۱۹۵۰
در ۱۹۵۰ لکان برگزاری سمینارهای خصوصی و هفتگی خود را در پاریس با انگیزهٔ «بازگشت به فروید» و تمرکز بر سرشت زبانشناسانهٔ تشخیص و تحلیل روانی آغاز کرد. شرکت در این سمینارها در ۱۹۵۳ برای عموم آزاد شد. عمر ۲۷ سالهٔ سمینارهای لاکان تاثیر بسزایی بر حیات فرهنگی پاریس و تکمیل تئوری روانکاوی بالینی داشت. در ۱۹۵۳ پس از اختلافی که پیرامون روشهای تمرین تحلیلی و روانکاوانه پیش آمد، لاکان و بسیاری از همکارانش «جامعه روانکاوی پاریس» (SPP) را ترک گفته و گروه جدیدی با نام «جامعه روانکاوی فرانسه» (SFP) بیان نهادند. یکی از نتایج این اتفاق، محرومیت این گروه جدید از عضویت در «انجمن بینالمللی روانکاوی» بود. لاکان برای افزایش پذیرش عمومی نسبت به «بازگشت به فروید» و گزارش خود «تابع و زمینه گفتار و زبان در روانکاوی»، دوباره به زیگموند فروید بازگشت و مجموعه کتابهایی از فلسفه معاصر، زبانشناسی، قومشناسی و مکانشناسی را بازخوانی کرد. از ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ در بیمارستان سنت-آن سلسله سمینارهای خود را پیگرفت و طی آن، تاریخچه پرونده بیمارانش را عرضه کرد. لاکان در طول این دوره نظریاتش را نوشته است که گزیدهای از آن در کتاب «نوشتهها» (۱۹۶۶) جمعآوری شده است. لاکان در هفتمین سمینار خود (۱۹۵۹-۱۹۶۰) با عنوان «اخلاق و آیین روانکاوی»، بنیانهای اخلاقی روانکاوی خویش را معرفی کرد و بنیان «اخلاق برای زمانه ما» را پیریزی کرد؛ با توجه به آرای فروید، اخلاق باید نشان دهد در برابر «تراژدی انسان مدرن» و «نارضایتی از تمدن و انسانیت» یکسان است.
«در پسزمینهٔ اخلاق میتوان میل را مشاهده کرد: تجزیه و تحلیل تنها ثابت میکند که این ادعا تا چه حد به حقیقت نزدیک است و در حقیقت، این راه ورود به نفس است. من باید به جایی بروم که نفس وجود دارد. جایی که روانکاو درونش کاملا عریان و آشکار است؛ حقیقت میل. نهایت روانکاوی به پیدا کردن «میل» منتهی میشود».
این نوشته از فروید، طی سالیان متمادی، سراسر پسزمینهٔ کار لاکان را صورتبندی میکرد. در این راستا لاکان سه ادعا را مطرح میکند: ۱. روانکاوی باید پایهٔ علمی داشته باشد ۲. ایدههای فروید در مورد مفهوم سوژه، دانش و میل دستخوش تحریف شدهاند ۳. تحلیل روانی تنها جایی است که در آن میتوان نابسندگی علم و فلسفه را مورد سوال قرار داد.
1953 - لکان و بسیاری از همکارانش «جامعه روانکاوی پاریس» (SPP) را ترک گفته و گروه جدیدی با نام «جامعه روانکاوی فرانسه» (SFP) بیان نهادند
1955 - آقای مارتین هایدگر و همسرش در کنار لکان، فرانسه
دهه ۱۹۶۰
در ۱۹۶۲ سلسله بحثهایی برای تعیین جایگاه و وضعیت SFP در IPA درگرفت. تلاش لاکان -با شیوهٔ جنجال برانگیز و بینتیجهٔ او- در طول این جلسات، نتیجهٔ عکس داد و در نتیجه او در مقابل روانکاوان سنتی قرار گرفت. چراکه در ۱۹۶۳ شرایطی برای عضویت SFP در IPA به وجود آمد که طی آن، SFP برای بقای خود میبایست لاکان را از لیست روانکاوانش کنار بگذارد. در نتیجه لاکان SFP را ترک گفت و به مدرسهٔ خود که با نام «مدرسه فرویدی پاریس» مشهور شد، رفت. او با حمایت کلود لوی-استروس و لویی آلتوسر، برای تدریس در École" Pratique des Hautes Etudes" برگزیده شد. لاکان در ژانویه ۱۹۶۴ کارش را با برگزاری سمیناری دربارهٔ «چهار مفهوم بنیادی روانکاوی» آغاز کرد و در اولین جلسهٔ آن در حمایتهای سخاوتمندانهٔ استروس و فرناند برودل تشکر کرد. تدریسش برای همکارانی که همراه او SFP را ترک گفته بودند، از سر گرفت و درسگفتارهایش نظر بسیاری از دانشجویان École Normale را جلب کرد. او École de la Cause freudienne"" را به سه دسته تقسیم کرد: ۱. بخش پالایش روانکاوی (آموزش نظری برای کسانی که تحت روانکاوی قرار گرفتهاند اما نمیتوانند روانکاوی کنند) ۲. بخشی برای روانکاوی عملی (برای پزشگانی که هنوز روانکاوی نشدهاند) و ۳. بخشی مربوط به یافتههای فروید (که مربوط به نقد روانکاوانهٔ ادبیات و تجزیه و تحلیل روابط نظری مرتبط یا وابسته به علوم بود). در دهه ۱۹۶۰ لاکان -حداقل در ذهنیت عمومی- وابسته به چپهای فرانسه بود. در مه ۱۹۶۸ لاکان همراهی خود را با دانشجویان معترض اعلام کرد و با آنان، اعلام همدردی نمود. در نتیجهٔ این کار، مدتی پس از حوادث مه ۱۹۶۸ به تحریک دانشجویان و تاثیرگذاری بر حوادث آن سال، متهم شد. در ۱۹۶۹ لاکان سمینارهای عمومیاش را به (Faculté de Droit (Panthéon منتقل کرد؛ جایی که او تا هنگام تعطیلی مدرسهاش در ۱۹۸۰ تجاربش را در حوزهٔ تحلیل نظری و آموزش روانکاوی در اختیار عموم قرار میداد.
دهه ۱۹۷۰
لکان در طول دهههای آخر زندگی خود، به شکلی گسترده به برگزاری سمینارهایش همت گمارد. در طی این مدت، او روی بسط و گسترش برداشت خود از میل در مردان و زنان متمرکز شد و توجهش را روی مفهوم امر واقعی و تضادش با امر نمادین قرار داد. کار اخیر او، بیشترین تاثیر را بر گفتمان فمینیستی داشت؛ همانطور که بر جنبش غیررسمی دهههای دهه ۱۹۷۰ و دهه ۱۹۸۰ تاثیر گذاشت. جنبشی که بعدها پستمدرنیسم (فرانوگرایی) نامیده شد.1970 - لکان در حال ارائه سمیناری در مدرسه قانون
لکان در اواخر عمرش
اندیشه های ژاک لکان
ژاک لکان تلاش میکند تا با استفاده از روش دیالکتیکی هگل و زبانشناسی فردیناند دو سوسور، آرای فروید را به نحوی بازنویسی کند که روانکاوی، در تحلیل تمام عرصههای حضور انسان مشارکت و همکاری داشته باشد. او به نحوی اینکار را انجام میدهد و شکل میبخشد که به شکل شگرفی، مرزهای رشتهٔ خود یعنی روانکاوی را پشت سر گذاشته و روانکاوی را با سیاست، فلسفه، ادبیات، علم، مذهب و تقریبا تمام دیگر رشتههای آموزشی درمیآمیزد. به همین خاطر است که آثار لکان که عمدتا به شکل سخنرانی هستند، بسیار صعب و سخت مینمایند و از جناسهای غامض و کنایههای مبهم سرشارند.همگان بر این اذعان دارند که آثار او بسیار سختخوان هستند. او رسیدن به آنچه از روانکاوی میخواهد و انتظار دارد، اقدام به پیریزی سه نظم یا بنیان میکند که عبارتند از: امر خیالی، امر نمادین و امر واقعی.
سه نظم بنیادین
امر خیالی
در واقع، امر خیالی (I) نشانگر جستوجویی بیپایان در پی خود است. لاکان اشاره میکند که انسان به صورت نارس به دنیا میآید. به این معنا که تا چند سال پس از تولد نمیتواند حرکاتش را باهم هماهنگ کند. وقتی کودک به حدود شش ماهگی میرسد، سعی میکند این همذاتپنداری و هماهنگی را به دست بیاورد. او با دیدن تصویر خودش در آینه (مراد از آینه، هم میتواند آینهٔ واقعی باشد و هم آینهٔ فردی دیگر) است که بر این مشکل غلبه میکنند. تصویر آینه به کودک آرامش میدهد زیرا او از خودش تصور کاملی ندارد. او هرپاره از خودش را متعلق به دیگری میداند. تصویر آینه باعث میشود تا کودک تصویر کاملی از خودش به دست بیاورد. او جای دقیق اندامهایش را نمیداند. وقتی میخواهد چیزی را به دهان ببرد، نمیتواند مکان دقیق دهانش را مشخص کند. او با نگاه کردن به آینه افراد دیگر، و توجه به حرکات آنها، سعی میکند مثل آنها بتواند حرکاتی منظم و با قاعده و دقیق داشته باشد. و در نتیجه مثل آنها کامل باشد. این تلاش باعث پیدایی من یا نفس در کودک میشود. «نفس از نظر ساختاری از هم گسسته است و میان خودش و تصویر خودش دوپاره است. از همین رو است که همواره خواهد کوشید تا دیگری (تصویر در آینه یا فرد دیگری که دیده است) را با خود یکی کند». در امر یا نظم خیالی، همین کلمهٔ همواره است که تاثیرگذار است. چراکه کودک پس ورود به سنین بزرگسالی هم نفس این خصلت را از دست نمیدهد. یعنی همواره میخواهد کاملتر شود و وحدت بیشتری پیدا کند. در واقع من مطلوب هستهٔ اصلی امر خیالی است. تصویری است اغراقآمیز که فرد از وجود خود ساخته و مبتنی بر آرزومندی اوست. امر خیالی نظمی است که لاکان آنرا خوار میشمارد. او اشاره میکند که دوران مدرن نمایندهٔ اوج امر خیالی بشر است زیرا مشغول خود و تسخیر جهان به دست خود یا آفریدههای خود است.
امر نمادین
امر نمادین (S) شامل تمام چیزهایی است که ما معمولا واقعیت مینامیم. از زبان گرفته تا قانون و تمام ساختارهای اجتماعی. امر نمادین حوزهای است که ما در آن به عنوان بخشی از جامعهٔ انسانی قرار میگیریم. انسانها حتی پیش از تولدشان در درون امر نمادین گرفتارند. آنها متعلق به قومیت، کشور، زبان، خانوادهای خاص و گروهی اجتماعی و اقتصادی و حتی جنسیتی هستند. حتی گاهی پیش از تولد برای آنها نامی هم انتخاب شده است. به نظر لاکان، آنچه امر نمادین را برپا میکند، زنجیرهٔ دلالت یا به تعبیر خودش قانون دال است. لکان این اصطلاح (دال) را از زبانشناس سویسی فردیناند دو سوسور وام گرفته است. سوسور معتقد بود که زبان متشکل از نشانههاست و هرنشانه از دو بخش دال و مدلول تشکیل شده است. دال تصویر ذهنی ما از صوت نشانه است و مدلول مفهوم مرتبط با آن صوت. سوسور همچنین معتقد بود که زبان نظامی رابطهای و یا تفاوتی است. یعنی هیچ نشانهای را نمیتوان فارغ از نشانهای دیگر تفسیر و تعریف کرد. یعنی راست، راست است چون چپ نیست. بنابراین نظر، چون امر نمادین از طریق زنجیرههای دلالت به هم پیوسته است، ما محکوم هستیم به این که هیچگاه جهان را به آن شکلی که واقعا هست درک کنیم. و تا ابد در زندان زبان باقی بمانیم. در واقع همهچیز زبان است.
تصویر شماتیک سه نظم بنیادین
امر واقعی
امر واقعی(R) معرف حیطههایی از زندگی است که نمیتوان شناختشان. درواقع امر واقعی همان جهان است پیش از آنکه زبان تکه تکهاش کند. یعنی امر واقهی چیزی است که تن به نمادین شدن نمیدهد و در نتیجه وارد زبان نمیشود تا قابل شناسایی باشد. به عنوان مثال و به زبان ساده، ایدز نمونهٔ خوبی از چنین چیزی است. بعضی آنرا کیفری برای همجنسبازها میدانند و سزای انحراف از شیوهٔ زندگی مسیحی. بعضی نقشهٔ سازمان سیا برای کاهش جمعیت آفریقا و بعضی دیگر نتیجهٔ مداخلهٔ بشر در طبیعت. تمام این تعابیر مختلف به این خاطر است که این بیماری زبانبسته است. بیماریای که به دلایلی که برایش میآورند بیتفاوت است. یعنی ایدز هجومی از سوی امر واقعی است و این کوششها که میخواهند آنرا نمادین کنند و وارد حیطهٔ زبان کنند، ناکام میمانند. میکوشند پیامی را در امر واقعی بیابند که در آن نیست. چراکه امر واقعی نامفهوم و بیمعنی است. و معنا تنها در امر نمادین وجود دارد. برخی از بیماریهای روانی در اثر به زبان درنیامدن گروهی از چیزها نزد فرد به وجود میآیند. فروید معتقد است غرض اصلی در آزمون واقعیت، یافتن ادراک واقعی شیء نیست، بلکه بازیافتن آن است. در نظر او، تمنای آدمی همواره مطلوبی گمشده و از دست رفته است (در تصویر مقابل، مطلوب گمشده در حفره و خلا مرکزی تصویر قرار دارد). کل تمنیات در پی یافتن مجدد آن است. یافتن چیزی که اصلا وجود ندارد. در واقع رضایتمندی فرد در گرو یافتن ردپایی از این مطلوب گمشده در واقعیت است و مطلوب تمنای فرد در بازیافتن خاطرهای است که واقعیت اولیهٔ آنرا زنده میکند. در تصویر روبرو، دو نوع حرکت با رنگ قرمز مشخص شدهاند. حرکت اول، حرکتی است که محور آنرا محیط استوانه تشکیل میدهد و حرکت دوم، حرکت محیط استوانه است به دور سوراخ مرکزی. جستجوی تمناهای مختلف در دنیای نمادین را میتوان شبیه به حرکت اول دانست اما این حرکت، مارا از حرکت اصلی پیرامون سوراخ مرکزی (مطلوب گمشده) غافل میکند. به بیان دیگر، خواستن هر مطلوبی لاجرم به خواستن مطلوب گمشده بازمیگردد.
رابطهٔ فرد با مطلوب گمشده
گره برومه
لکان در سمینار خود موسوم به «یا بدتر...» که در سال ۱۹۷۲ برگزار شد، پیوند و رابطهٔ این سه وجه از نفس آدمی را چنین تعریف میکند که زنجیری متشکل از سه حلقه به نحوی که اگر یکی از این حلقهها را جدا کنیم، دو حلقهٔ دیگر از هم باز شده و تشکل خود را از دست میدهند. این نحوهٔ پیوستگی را در هندسه موضعی، گره برومه میخوانند. در نظر لاکان، رابطهٔ امر خیالی، امر نمادین و امر واقعی در زندگی انسان بر اساس اصل گره برومه است. که عدم پیوستگی هرکدام، موجب نابودی دیگری میشود. نکتهٔ حائز اهمییت این است که هیچکدام از این سه حلقه در دیگری زندانی نیست بلکه انسجام آنها وابسته به انسجام دیگر حلقههاست. ساختمان نفسانی هر فرد موکول به نوع پیوندی است که بنابر سرگذشت او میان این سه عنصر ایجاد میشود. در واقع رابطهای دیالکتیکی میان این سه نظم برقرار است.
برگرفته از :
http://www.lacan.com/rolleyes.htm
در پست های آینده به آثار این روانشناس و روانکاو بزرگ می پردازیم
سلام
مطلب تازه ای بود -البته برای من-
موفق باشید
سلام.
خوشحالم که از مطالب راضی هستید
شما هم همچنین
Psyhoman
انسانها هر روز خدا را می بینند
چیزی که هست، اینکه نمی توانند آن راتشخیص دهند. «پریل بیلی»
واقعا که شما لبیک گفتین به شعار امسال « همت مضاعف و کار مضاعف»
واقعا عالیه توضیحاتتون راجع به زندگی نامه ی روانشناسان.
همیشه موفق باشید
التماس دعا
ممنون از اینکه ما رو تو این وبلاگ تنها نمی ذارین.
هر جا هستین شاد باشین
سلام دوست عزیز وب جالبی دارین منم روان شناسم خوشحال میشم بهم سربزنین موفق و ایرانی و سربلند باشید هر کجا که هستید
سلام
دنبال نوشته های لکان می گشتم شما را پیدا کردم. تشکر و سپاس خود را از زحماتی که کشیدید اعلام می کنم. مطالب بسیار عالی بود، از صمیم قلب آرزوی موفقیت برایتان دارم.
سلامت و پیروز باشید